مصطفی صفار هرندی و…
این حرف مه نیست. قران می گوید شهدا زنده اند. شهدا شاهدان این عالمند و بهتر از زمان حیات ظاهری خود، از پس پرده خبر دارند! در دوران جمع آوری خاطرات برای این این کتاب، بارها دست عنایت خدا و حمایت های آقا ابراهیم را مشاهده کردیم! بارها خودش آمد وگفت برای مصاحبه به سراغ چه کسی بروید!! اما بیشترین حضور آقا ابراهیم ودیگر شهدا را حوادث سخت روزگار شاهد بودیم. این حضور، در حوادث و فتنه هائی که در سال های پس از جنگ پیش آمد به خوبی حس می شود. در تیر ماه سال 1378 فتنه ای رخ داد که دشمنان نظام بسیار به آن دل خوش کردند! اما خدا خواست که سرانجامی شوم، نصیب فتنه گران شود. در شب اولی که این فتنه به راه افتاد وزمانی که هنوز کسی از شروع در گیری ها خبر نداشت، در عالم رویا سردار شهید محمد بروجردی را دیدم! ایشان همه بچه های مسجد را جمع کرده بود وآن ها را سر یکی از چهار راه های تهران برد! درست مثل زمانی که حضرت امام وارد ایران شد. در روز 12 بهمن هم مسؤ لیت انتظامات با ایشان بود. من هم با بچه های مسجد در کنار برادر بروجردی حضور داشتم یک دفعه که ابراهیم هادی و جواد افراسیابی و رضا وبقیه دوستان شهید ما دبه کنار برادر بروجردی آمدند! خیلی خوش حال شدم. می خواستم به سمت آن ها بروم، اما دیدم که برادر بروجردی برگه ای در دست دارد و مثل زمان و عملیات، مشغول تقسیم نیروهای در مناطق مختلف تهران است! او همه نیروهای از جمله ابراهیم را در مناطق مختلف ذاطراف دانشگاه تهران پخش کرد! صبح روز بعد خیلی به این رویا فکر کردم.یعنی چه تعبیری داشت؟!تا اینکه رفقای ما تماس گرفتند و خبر درگیری در اطراف دانشگاه تهران و حادثه کوی دانشگاه را اعلام کردند !تا این خبر را شنیدم ، بلافاصله به یاد رویا شب خودم افتادم. فتنه78 خیلی سریع به پایان رسید. مردم با یک تجمع مردمی در 23 تیر ماه ،خط بطلانی بر همه فتنه گرها کشیدند. در آن روز بود که علی نصرالله را دیدم. باآن حال خراب آمده بود در راهپیمایی شرکت کند گفتم : حاج علی ،تمام این فتنه را شهدا جمع کردند. حاج علی بر گشت و گفت :مگه غیر از اینه؟! مطمن باش کار خود شهدا بود.
فرم در حال بارگذاری ...